چند روز پیش نشستیم یه فیلم آلمانی رو تو تلویزیون آلمان دیدیم. البته اتفاقی میدیدیم ها. دیدیم فیلمه، نشستیم نگاه کردیم. خیلی مسخره بود. آقاهه رفته بود نیویورک کار کنه، از اون طرف هم کلی قرض بالا آورده بود. زنش هم تو آلمان رفت کار پیدا کرد و این وسط با یه پسری هم آشنا شد و به شوهرش خیانت کرد. بعد هم که مرده اومد فهمید ولی خب ظاهرا خیلی مهم نبود! اومد به زنش گفت که من بدون تو نمیرم نیویورک و تو بیا با من بریم و این حرفا. زنه هم آخرش راضی شد کارشو که نسبتا خوب  هم گرفته بود ول کنه و بره. لحظه ی آخر تو فرودگاه فهمید که به مرده گفته ان تنها در صورتی کارو بهت میدیم که بری زنتو بیاری. زنه هم برگشت از فرودگاه و از همون فرودگاه رفت با همون دوست پسر جدیدش!

گفتیم خب بالاخره اینا واقعیت های جامعه شونه نشون میدن دیگه.

چند روز بعدش نشستیم یه فیلم دیگه رو دیدیم (بازم اتفاقی تو شبکه ی یک آلمان). زنه متاهل بود.شوهرش می رفت یه شهر دیگه و میومد. خانومه خیانت کرد، با یه پسر دیگه بود این وسط. پسره رو به همسرش هم معرفی کرده بود و اونا با هم دوستای خوبی شده بودن!! زنه باردار شد. رفت به دوست پسرش بگه که بچه مال توئه، وقتی گفت تازه فهمید که شوهرش هم اونجا بوده! خلاصه،‌با شوهرش بحثشون شود. به شوهرش میگه فقط یه بار بوده!! خب باز گفتیم بالاخره اینا تو فرهنگشونه دیگه، این فیلمه هم مثل اون روزیه! ولی بعد دیدیم نه بابا، این از اون یکی هم اون ورتره!!

دم آخر که مرده سوار موتورش شده بود و می خواست بره، زنه دنبالش دوید، گفت صبر کن، نمی خوای راجع بهش فکر کنی؟ مثلا یه جور دیگه ادامه بدیم؟ مرده واستاد که مثلا بشنوه راه حل همسرش چیه. زنه میگه سه تایی! مرده هم رفت. بچه به دنیا اومد و خانومه و دوست پسرش بزرگش کردن. سه سال بعد، صحنه ی آخر فیلم مرده رو نشون داد که برگشت پیش زنش و دوست پسرش که در واقع از این به بعد سه تایی زندگی کنن!!. البته این وسط یه صحنه ی دیگه هم داشت که دوست پسره (که فرانسوی بود تو فیلم) یه جوری اومد جلوی مرده که انگاری می خواد ازش لب بگیره. به مرده هم گفته بود قبلش که من عاشقت شدم!!

--

اصلا این فیلمه رو دیدم حالم بد شد. معلوم نشد چی به چیه؟ بالاخره اون مرده هم جنس گرا بود؟ دگرجنس گرا بود؟چی بود؟ اون شوهره چی؟! رفتم تحلیلاشو بخونم،‌ دیدم طرف نوشته خیلی خوب کاری کرده کارگردان که نشون داده همیشه اون تفکر سنتی طلاق و اینا قرار نیست باشه. تو دنیای امروز میشه راه های مدرن و جدیدی رو امتحان کرد :/!!!

نمی دونم واقعا میخوان چیو تبلیغ کنن/آموزش بدن با این فیلما دقیقا؟!! حالا جالب تر اینکه تو همین فیلم یه جاش یه دختره داشت راجع به اسلام صحبت می کرد، خطاب به زنه (همین که به شوهرش خیانت کرد و کل داستان حول اون می چرخید) می گفت یه مسلمون می تونه ۴ تا زن بگیره! تو می تونی تحمل کنی؟! نمی دونم الان می خواستن نشون بدن اگه شما می تونین ۴ تا زن بگیرین، ما هم می تونیم ۲ تا شوهر/دوست پسر هم زمان داشته باشیم یا چی دقیقا؟!!

--

فکر می کنم کلا بهتر باشه تلویزیونو جمع کنیم اصلا، واسه سلامت روانمون بهتره!! والا! ما کلا دو تا فیلم دیدیم، اونم به صورت کاملا تصادفی، این در اومد. چرا این قدر از فیلمای ترکیه ای بد می گن واقعا؟! خواستین از این به بعد شبکه های آلمانو ببینین، از فیلمای ترکیه ای هم داغون ترن فکر کنم .

کلا هم این آلمانی ها فیلم درست کردنشونم خیییییلی ضایع است. یعنی درست عین فیلمای ایرانی. اون چیزی که تو خیابون و رفتار مردم می بینی، کوچک ترین شباهتی به رفتارشون توی فیلم نداره. نه خونه هایی که نشون میده عین خونه های معمولی و واقعیه، نه حرف زدناشون، نه رفتاراشون. حتی فیلم برداری و این چیزاشونم داغونه.

تو برنامه هاشون به نظرم فقط میشه مسابقه هاشونو نگاه کرد. مسابقه هاشون خوبه.

--

یه چیز دیگه هم که متوجه شدم جدیدا اینه که وقتی آدم به عنوان یه خارجی فیلمو می بینه، بهتر می تونه رفتار آدما رو تحلیل کنه. چون وقتی یه جاهاییشو نمی فهمه، بیشتر به زبون بدن آدما توجه می کنه. بنابراین، کوچک ترین اشتباهی یا بازی تصنعی ای از چشمش دور نمی مونه. ولی وقتی آدم فیلمو تماما می فهمه با تک تک دیالوگاش، خیلی وقتا تحت تاثیر دیالوگ ها قرار می گیره.

--

رفته بودم پیش آقای مسئول مهد کودک ها تا در مورد پسرمون صحبت کنم. آقاهه می گفت یه مهد هست ولی هر کسی بهش علاقه نداره. فکر نمی کنم شما دوست داشته باشین. بهش میگن Waldkita (تحت اللفظی یعنی مهدکودک جنگلی). این مهد کودک ها کلا هیچ ساختمونی ندارن اصلا. بچه ها تمام مدت بیرونن، زمستون و تابستون، حتی اگه برف بیاد یا بارون بیاد. فقط یه چیزی شبیه کاروان دارن که وسایلی که برای تعویض پوشک بچه ها لازمه و غذاشون و اینا اونجاست. دیگه هیچ جایی ندارن برای بازی بچه ها و اینا. می خواین؟ گفتم نه، خیلی ممنون .

--

حالا جالبه که اومدم برای همسر تعریف کردم. میگه ئه! صاحبخونه مون می گفت نوه اش میره یه مهدکودکی که همه اش تو جنگلن، من نمی فهمیدم دقیقا منظورش چیه! یعنی چی بچه ها همه اش تو جنگلن! الان تازه فهمیدم!

--

اون روز داشتم با زری خانوم حرف می زدم (زری دوغیو می گم!)، بچه اش ۱۷ سالشه. می گفت الان پسرم گیر داده برم باهاش فیلم ببینم. می گفت پسرم هی گیر میده ما چرا تو این روستا زندگی می کنیم و تو شهر بزرگ نیستیم و تو چرا از فلان شهر (یه شهر بزرگتر که نزدیک شهر الان ما هست) اومدی اینجا؟ بهش می گم الان اگه اونجا بودیم، تو معتاد شده بودی. اینجا خیلی ها از ۱۴ سالگی الکل و سیگار و این چیزا رو شروع می کنن و شهرهای بزرگتر هم از این بابت بدترن. برای کسی که بچه داره، محیط روستا واقعا سالم تره.


جالبش این بود که من خودم اخیرا خیلی به زندگی توی روستا فکر کرده ام و همه اش دلم می خواد کار بعدیم(ون) یه جوری بشه که بتونیم بریم توی یه روستا و دور از هیاهوی شهر زندگی کنیم، توی یه خونه ی بزرگ، ترجیحا طبقه ی همکف که پسرمون بتونه بره توی حیاط کوچیکمون بازی کنه، من و همسر هم بشینیم همون جا یه چایی ای چیزی بخوریم.

اگه می شد تابستونا تو حیاط هم بخوابیم که دیگه عالی میشد .

--

همسر رفته بنزین زده و اومده. ۶۰ یورو شده پولش. میگه روی رسیدشو خوندم نوشته آیا می دونستید از این ۶۰ یورو، حدود ۴۱ یوروش مالیاته؟

یعنی در واقع از این ۶۰ یورو، ۴۱ یوروش مستقیم به جیب دولت میره و هیچ نفعی برای اون شرکتی که ازش بنزین زدین نداره. در واقع قیمت خود بنزین ۲۰ یورو هست (که خب این ۲۰ یورو هم سود شرکت رو شامل میشه و هم هزینه ای که خود شرکت برای اون بنزین پرداخت کرده. یعنی کل این ۲۰ یورو هم باز سود نیست واسه شرکت!).



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Bill mihanfiledl نیلو رایانه ثبت شرکت آنلاین Wendy Heather ستاره باران SEE YOU مداحی کلام وحی