ظاهرا این گواهی نامه هم قراره مثل قبلی ها بشه. به نظر میاد مشکل منم اصلا .

یکشنبه عصر یکی بهم پیام داد که تو کی میتونی کلاس ورداری؟ بگو تا برات پلن کنم. گفتم بله؟!! چی شده؟ من با فرید صحبت کردم و ده تا هم قرار گذاشت که تا الان فقط ۲ تاشو رفتم. نوشت فرید به مدت نامعلومی به خاطر مریضی نمی تونه کار کنه، شاگرداشو من ورمیدارم :|!

یه کمی پیام بازی شد و من گفتم هر روز میخوام. گفت با نادیا صحبت کن راجع به کلاس فشرده تامن هر روز برات کلاس بذارم. گفتم باشه.

به نادیا پیام دادم که میشه الان زنگ بزنم بهت؟ گفت من تو راهم،‌نمی تونم صحبت کنم. فردا حضوری بیا یا زنگ بزن صحبت کنیم. گفتم من حضوری میام. بهم بگو دقیقا کی هستی که من بیام. من باید مرخصی بگیرم. گفت لازم نیست مرخصی بگیری، میتونیم تلفنی صحبت کنیم ولی من از ۱۱ هستم. گفتم پس من ۱۲ میام. گفت باشه.

همچنان که دود از کله ی من بلند میشد تو تمام این مدت، با خودم فکر می کردم که چیا رو بگم و چطوری دعوا کنم باهاش.

خلاصه، فرداش بلند شدم رفتم ساعت ۱۲. راس ۱۲ از راه اومد و سلام کرد و بعد ازاینکه وسایلی که دستش بودو برد گذاشت، اومد نشست پشت میزش و گفت بیا صحبت کنیم.

رفتم نشستم رو به روش. گفت خب این طوری شده و فرید مریضه و نمی تونه کلاس ورداره. مجبوریم مربیتو عوض کنیم. گفتم یعنی من باید دوباره یه هفته منتظر باشم که وقت بگیرم از مربی جدید؟ این که نمیشه خب. من از اول بهتون گفتم که میخوام هر چه سریع تر گواهی نامه مو بگیرم. خودش یادش بود همه ی مسائل مورد منو. میدونست که چقدر وضعشون نسبت به من فجیعه. اون از شرایط خودم که از اول براشون توضیح داده بودم، اون از اشتفان، اون از فرید. حالا هم که این جوری. گفتم دیروز مربیتون به من گفته راجع به کلاس فشرده باهاتون صحبت کنم. من اکتبر که اومدم ثبت نام کنم، گفتم میخوام تو دو هفته گواهی نامه بگیرم و کلاس فشرده می خوام. یادته؟ خود "تو" به من گفتی من این کلاسو توصیه نمی کنم و بیا عادی وردار و اینا. حالا بعد از ۵ ماه به من میگین کلاس فشرده بگیر؟! درسته من گفتم کلاس فشرده نمی خوام، ولی نه دیگه این قدر هم طولانی! (اون تیکه که بهش گفتم خود تو گفتی من اینو توصیه نمی کنم، قشنگ قیافه اش یه جوری شد که مشخص شد یادشه!) گفت آره راست میگی. حق با توئه. (با خودش زیر لب گفت آخر اکتبر) بعد ازم پرسید کی ثبت نام کردی؟ گفتم آخر اکتبر یا اوایل نوامبر. چک کرد، گفت درسته. خیلی طولانی شده. الان تو مارچیم. اگه به من باشه دلم می خواد هر روز برات بذاره تا زودتر تموم بشه. ولی خب  الان یه مربیمون مریضه و مجبوریم شاگرداشو بین دو تا مربی دیگه تقسیم کنیم و هر مربی هم خودش شاگرد داره.

بعد یه کاغذ وروداشت، گفت هرچی اشکال مربی هامون داشتن بگو. خیلی برای مورد تو اتفاقای بدی افتاده. من باید اینا رو تو تیم بحث کنم. اشتفان چند بار کلاستو کنسل کرد؟ چرا؟ گفتم دو بار به خاطر مریضی، دو سه بار به خاطر امتحان و اینا. بعد خودش گفت یه بارم که با چند نفر قرار گذاشته بود. گفتم بله. اونم بود. اون دفعه ای هم که اومدم گفت من حالم خوب نیست و ۴۵ دقیقه رفتیم، همونم گفت ۱۵ دقیقه دیرتر بیا. هی من می گفتم، هی نادیا سرشو ت میداد و تاسف می خورد. بعد گفت فرید چی؟ اونم اون ور برگه نوشت. گفتم با فرید هم دو بار رفتم، دو بار به خاطر مریضی کنسل کرد، سه بار به خاطر امتحان. همون دو بار هم یه بارشو نیم ساعت دیر اومد. همه رو نوشت. بعد بهم گفت از کی می تونی کلاساتو شروع کنی؟ گفتم از همین امروز. گفت خب بایدببینیم از کی وقت داره مربی و چند بار تو روز میتونه و اینا. من دو سه بار تو هفته رو پیشنهاد می کنم. سعی می کنیم حداقل دو بار تو هفته بری. چون یه عده هم هستن که امتحان کتبیشونو دادن و باید زودتر معرفی بشن برای امتحان. گفتم منم دادم. گفت دادی؟ گفتم آره. پاس کرده ام. گفت مدارکشو دادی؟ گفتم نه هنوز. پنج شنبه امتحان دادم. می خواستم مدارکشو تو قرار بعدیم بدم که فرید کنسل کرد دیگه. گفت خب اگه دادی ما باید زودتر برات کلاس بذاریم. وقتی کسی امتحان کتبیشو میده، تندتر براش کلاس می ذاریم چون باید زودتر بره امتحان بده.

(یه چیزی رو همین جا داخل پرانتز بگم. این طوری که فهمیدم اینجا ثبت نام امتحان طول می کشه. اینا وقتی می بینن طرف به یه حد معقولی  رسیده، درخواست تاریخ امتحان میدن براش و مثلا دو هفته طول می کشه که براش تاریخ امتحان بذارن، بعد وقتی یهویی از شرکت توف که مسئول امتحانه نامه میاد برای طرف و میگن مثلا تو هفته ی بعد امتحان داری، آموزشگاه مجبور میشه کلاس های این طرفو تندتند بذاره براش. واسه همینم هست که مربی هاشون واسه امتحان کلاسای بقیه رو کنسل می کنن. چون به یه نفر گفته شده مثلا تو هفته ی بعد امتحان داری، در حالی که این بنده خدا ۱۰ ساعت از ساعتاش هنوز مونده. باید مثلا هر روز واسش بذارن تا این ده ساعت تو یه هفته تموم بشه. اینو گفتم که در جریان باشین که قضیه ی اون کنسل شدن های کلاس ها سر امتحان بقیه چیه.)

 گفت چه ساعتی تو روز میتونی؟ گفتم فعلا همیشه بعد از ۱۶:۳۰. گفت صبحا چی؟ گفتم صبحا فقط ۷ تا ۸.۵ می تونم. قانونا مثل اینکه از ۷ شروع می کنن ولی عملا همیشه کلاساشونو از ۸ میذارن. گفت ۸ نمی تونی؟ گفتم نه. یا ۷ تا ۸.۵ (قبل از کارم) یا ۴.۵ به بعد (بعد از کارم).

حالا قرار شده دوباره بهم خبر بده مربی جدید که کی میتونه.

وقتی همه چی تموم شد، نادیا رو به من ولی یه جوری که همکارش بشنوه و بر اون اساس یادداشت کنه گفت برای ۲۰ ساعت پول دادی، ۵ ساعت تا حالا رفتی. . گفتم ولی یه ساعتشو دفعه ی پیش به خاطر اتفاقایی که افتاده بود. گفت میدونم، میدونم. برمی گردم بهش. صبر کن. ۲۰ ساعت پول دادی، ۵ ساعت رفتی، دو بار هم که این طوری شده. براش ۱۷ ساعت بنویس. یعنی دوباره یه ساعت دیگه بهم تخفیف داد و گفت بنویس که باهاش ۱۷ ساعت برن.

حالا ببینم سوفیان (یا شایدم سفیان!) کی بهم پیام میده و اولین قرارشو کی میذاره.

این طور که فهمیدم آموزشگاه سه تا مربی بیشتر نداره، یکی اشتفان بود که باهاش رفته بودم،‌یکی فرید بود که اونم مریض شد، اخری هم همین سوفیانه. از اون جایی که نادیا گفت فرید مریض شده و من باید شاگرداشو بین دو تا مربی دیگه پخش کنم و هیچ آپشن دیگه ای برای مربی به من نداد، می تونم حدس بزنم که اون یکی مربی همون اشتفانه! واسه همین الان مجبورم با همین سوفیان برم.

--

وقتی رفته بودم آموزشگاه، اشتفان اونجا بود. از رفتارش خیلی خوشم اومد. بسیااار بسیااار مهربون دستشو برام بلند کرد و سلام کرد. خیلی خوشحال شدم که این قدر باجنبه بود. نه تنها اصلا ناراحت نبود از اینکه من مربیمو عوض کرده ام، بلکه حتی حس کردم عمدا این قدر گرم سلام کرد که دقیقا بدونم به نظرش هیچ اشکالی نداره که من الان با یه نفر دیگه دارم کلاس میرم.

--

دیشب به سوفیان پیام دادم که کی می تونی برام کلاس بذاری. هنوز که هیچ جوابی نداده! باز دوباره باید به نادیا پیام بدم که لطفا مربی هاتو هل بده :|!!

--

همسر بهم میگه فکر کردم میخوای دعوا کنی باهاشون. گفتم خب چه دعوایی می کردم؟ منم قصدشو داشتم ولی وقتی رفتم اونجا، قبل از اینکه من بخوام دونه دونه بشمرم (اینا رو قبلا تو ذهنم مرور کرده بودم که بگم) که چه ایرادایی داشتن، خود طرف کاغذر ورمیداره و میگه دونه دونه بگو چه ایرادایی داشتن، من می تونم دعوا کنم؟ هر چی من می خواستم با دعوا به طرف بگم، قبل از اینکه من بخوام اصلا بحثشو پیش بکشم، نادیا خودش پرسید و یادداشت کرد. 

--

سوفیان هم بهم پیام داد و گفت جمعه و شنبه برام کلاس میذاره!

--

 به توماس اون روز ایمیل زدم که یه قرار بذاریم و راجع به کارم با هم صحبت کنیم. گفت جمعه خوبه؟ گفتم آره. حالا صاف همون ساعت کلاس برام گذاشته ان :|! به توماس ایمیل زدم که میشه اینو عوضش کنیم؟! من باید اون ساعت کلاس برم.

--

دیروز پریروز داشتم سر همین موضوع آموزشگاه و اینا سرچ می کردم. تازه فهمیدم من خیلی شانس آوردم که قبلا تو ایران رفتم کلاس و یاد گرفته ام. یکی اومده بود نوشته بود من ۱۶ ساعت کلاس رفتم و الان می خوام عوض کنم کلاسمو. . یکی اومده بود گفته بود تو ۱۶ ساعت تو فقط می فهمی ماشین چیه و چطوری کار می کنه، اصلا هنوز یاد نگرفتی برونی، بنابراین نگران نباش و راحت کلاستو عوض کن!

یه جا دیگه هم یه چیز جالبی دیدم. یه نفر پرسیده بود چند ساعت لازم داره آدم به طور معمول. طرف جواب داده بود بستگی به فرد داره، ولی معمولا ۱.۵ برابر سنت تعداد ساعت هاییه که تقریبا لازم داری.

--

زنگ زدم دیروز به یه آموزشگاه دیگه که ببینم چطوریه، میشه عوض کنم یا نه. گفت ما حداقل سه هفته دیگه می تونیم برات کلاس بذاریم. بنابراین، فعلا مجبورم همین جا بمونم.

دوباره هم تو سایت ها نگاه کردم، دیدم این اموزشگاه با بیشتر از ۱۵۰ تا ریویو و ۵ تا ستاره، واقعا یکی از بهترین آموزشگاهاست. در واقع تو محله ای که من میخوام (که خیلی دور نباشه به خونه یا محل کارم)، دقیقا بهترین آموزشگاهه. نمی دونم چرا این طوری شده. تو گوگل ریویوشون کمتره، حدود ۴۰ ۵۰ تا ریویو دارن، ولی تو اون سایته که ریویوها رو از جاهای مختلف جمع می کنه، ۱۵۰ تا ریویو دارن. واقعا نمی تونم باور کنم که مثلا ۱۵۰ نفر رفته باشن و همه دروغ گفته باشن.

البته اینو هم بگم که خود مربی هاش واقعا عالین. یعنی از نظر آموزش هم فرید عالی بود، هم اشتفان.

اینو دیروز پریروز که تو سایت ها سرچ می کردم واسه تغییر آموزشگاه فهمیدم. مثلا یکی اومده بود گفته بود مربی من تمام مدت گوشی دستشه و اصلا چیزی بهم یاد نمیده، یکی گفته بود وسط راه یهویی میگه نگه دار، بره یه کار شخصی انجام بده. کلا اونایی که میخواستن مربی هاشونو عوض کنن، اکثرا مشکلات این مدلی داشتن ولی اشتفان و فرید هر دوشون تمام مدت چشمشون به مسیر بود و نکته هایی که باید می گفتن. اینو گفتم که جانب انصافو هم نگه داشته باشم. این جوری هم نیست که همه ی چیزای آموزشگاه بد باشه. حالا از بد حادثه، دو تا از مربی هاشون مریض شده ان و همه چی این طوری بی برنامه شده.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Ashley فروشگاه دکوراسیون داخلی دلنوشته های خورشید Lisa سبک زندگي روستای دستجرد طَمطراق